کد مطلب:28087 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117
عثمان گفت: اگر كلیدهای بهشت به دستم بود، آنها را به بنی امیّه می دادم تا آخرین نفرشان نیز وارد شود.[1]. 1129. أنساب الأشراف - به نقل از ابو مِخنَف -:در بیت المال مدینه، جعبه لوازم آرایشی بود كه در آن زیورآلات و جواهر قرار داشت. عثمان، چیزهایی از آن را برای زینت برخی از اعضای خانواده اش برداشت. مردم، زبان به اعتراض گشودند و با سخنانی تند به او پرخاش كردند تا آن كه او را خشمگین ساختند و او سخنرانی كرد و گفت: ما نیاز خود را از این مالِ عمومی برمی داریم، هر چند برخی را خوش نیاید. علی علیه السلام به او گفت: در این صورت، از این كارت جلوگیری می شود و میان تو و آن، جدایی انداخته می شود. عمّار بن یاسر گفت: خدا را گواه می گیرم كه من نخستین كسی هستم كه آن [ كار ]را ناخوش می دارم.[2]. 1130. تاریخ الطبری - به نقل از عثمان -:عمر به خاطر خدا از استفاده خانواده و نزدیكان خود جلوگیری می كرد و من به خاطر خدا به خانواده و نزدیكانم عطا می كنم.[3]. 1131. أنساب الأشراف - به نقل از زُهْری -:خلافت عثمان، دوازده سال طول كشید. شش سال نخست، مردم بر او خُرده ای نگرفتند و او نزد قریش، محبوب تر از عمر بود؛ چون عمَرْ تندخو، و عثمانْ نرم و همراه آنان بود. سپس [ عثمان ] در اداره امورشان سستی كرد و در شش سال دوم، نزدیكان و خویشان خود را به كار گمارد و مردم را رها كرد و خُمسِ [ غنیمت های] افریقا را به مروان بن حَكم داد و از بیت المال به نزدیكانش بخشش نمود و آن را معنای حقیقیِ صله رحمی كه خدا به آن فرمان داده، دانست. او به گردآوری اموال پرداخت و از بیت المال، وام گرفت و گفت: ابو بكر و عمر، حقّشان را از این مال، وا نهادند و من آن را می گیرم و بدان با خویشانم صله رحم می كنم. مردم، این را بر او زشت شمردند.[4].
1128. مسند ابن حنبل - به نقل از سالم بن ابی جعد -:عثمان، گروهی از اصحاب پیامبر خدا را دعوت كرد و عمّار بن یاسر هم در میان آنان بود. پس گفت: من از شما می پرسم و دوست دارم كه با من راست باشید. شما را به خدا سوگند، آیا می دانید كه پیامبر خدا قریش را بر بقیّه مردمْ ترجیح می داد و بنی هاشم را بر بقیّه قریش؟ مردم، ساكت شدند.